Telegram Group Search
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و تنها عشق همه چیز را شفا ميدهد دوستت دارم.❤️ اي هر آنچه در زندگيم هم اكنون جاري هستي متاسفم❤️اگر سر ستيزه با تو دارم و نا آگاهانه انگشت اشاره ام را به بيرون از خويش نشانه رفته ام حال آنكه اين ذهن ناخود آگاه من است كه بايد شفا يابد تا به منبع عشق كائنات متصل گردد مرا ببخش ❤️كه نا آگاهانه تجارب. خاطرات و گذشته خود و نياكانانم را در درون خويش حمل كرده و يك خود توهمي و دروغين ساخته و آن را با الوهيت خويش اشتباه گرفته ام و مانع تابش پرتو خداوندي به زندگيم گرديده ام سپاسگزارم ❤️كه هميشه به من امكان بازگشت به خويشتن را ميدهي مرا ياري ميكني تا به اين وسيله متوجه بشم كه بايد آگاهانه و عاشقانه از سر راه خدا و زندگي كنار روم تا او در من جاري گردد.

.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
🤲 اللّهم صبّحنا ببشائر خيرك و أمدّنا
بوافر جُودك ، و اجعل لنا مع نسمات
هذا الصباح رزقاً و سعادة و عافية.

‏كل تسبيحةٍ صدقة، وكل تَحميدةٍ صدقة، وكل تهليلة صَدقة، وَكل تكبيرةٍ صدقة. "سبحان الله والحمدلله ولا إله الا الله والله أكبر".

سبحان الله وبحمده سبحان الله العظيم
سبحان الله وبحمده سبحان الله العظيم
سبحان الله وبحمده سبحان الله العظيم
.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
#حضرت_مولانا

#وحدت_در_عشق

آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد

گفت من گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست

خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق

رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر

پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهٔ همباز گشت

حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب

بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان

گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو من را در سرا

نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا
چونک یکتایی درین سوزن در آ
.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادت باشه …
زندگی همان چیزی را به تو می‌دهد که دنبالش هستی
پس پیش بسوی واقعی شدن رویاهات

.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قصیده || عرفانی 👌😍

چاوی بروانی باوانم بو ناو چاوانت
وه‌ر ئه‌گری نوری یا(سیدنا)محمد باره‌گه‌ی قیده‌م

📌صلو علی النبیﷺ♥️
🎙کاک میلاد جوانرو

.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
👤 ذکر اویس قرنی رضی اللّٰهُ عنه

📘 کتاب کشف المحجوب خواجه هجویری رحمه‌الله
 
و منهم: آفتاب امت، و شمع دین و ملت، اویس قرنی، رضی اللّه عنه
از کبار مشایخ اهل تصوّف بود و اندر عهد رسول -علیه السّلام- بود؛ اما ممنوع گشت از دیدار پیغمبر علیه السّلام به دو چیز: یکی به غلبهٔ حال و دیگر به حق والده. و پیغمبر -علیه السّلام- مر صحابه را گفت: «مردی است از قَرَن، اویس نام که او را به قیامت همچون ربیعه و مُضر شفاعت بباشد اندر امّت من.» و روی به عمر و علی -رَضِيَ اللّه عنهما- کرد و گفت: «شما مر او را ببینید، و وی مردی است بسته و میانه بالا و شَعرانی، و بر پهلوی وی چون یک درم سفید است و بر کف دستش سفیدی است جز بَرَص، و وی را به عدد ربیعه و مُضَر شفاعت باشد اندر امّت من. چون ببینیدش سلام من بدو برسانید و بگویید تا امّت مرا دعا گوید.»

و چون عمر -رَضِيَ اللّه عنه- از بعد وفات پیغمبر -علیه السّلام- به مکه آمد و امیرالمؤمنین علی با وی بود، اندر میان خطبه گفت: «یا أهلَ نجدٍ، قُومُوا.» اهل نجد برخاستند. گفت: «از قَرَن کسی هست میان شما؟» گفتند: «بلی.» قومی را بدو فرستادند. امیرالمؤمنین عمر -رَضِيَ اللّه عنه- خبر اویس از ایشان بپرسید. گفتند: «دیوانه‌ای هست، اویس نام، که اندر آبادانی‌ها نیاید و با کس صحبت نکند و آن‌چه مردمان خورند نخورد و غم و شادی نداند. چون مردمان بخندند وی بگرید و چون بگریند، وی بخندد.» گفت: «وی را می‌خواهم». گفتند: «به صحراست به نزدیک اشتران ما.»

امیرین -رَضِيَ اللّه عنهما- برخاستند و به نزدیک وی شدند. وی را یافتند در نماز استاده. بنشستند تا فارغ شد و بر ایشان سلام گفت و نشان پهلو و کف دست بدیشان نمود تا ایشان را معلوم شد. از وی دعا خواستند و سلام پیغمبر -علیه السّلام- بدو برسانیدند و به دعای امّت وصیت کردند، و زمانی پیش وی ببودند. تا گفت: «رنجه گشتید. اکنون بازگردید که قیامت نزدیک است. آنگاه ما را دیدار بود که مر آن را بازگشتن نبود؛ که من اکنون به ساختن برگ راه قیامت مشغولم.»
و چون اهل قَرَن بازگشتند وی را حرمتی و جاهی پدیدار آمد اندر میانهٔ ایشان. وی از آن‌جا برفت و به کوفه آمد و هَرِم بن حیان رضی اللّه عنه روزی وی را بدید و از پس آن هیچ کسش دیگر ندید، تا به وقت فِتَنِ حُروب امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وجهه بیامد و بر موافقت علی با اعدای وی حرب همی‌کرد تا روز حرب صفین شهادت یافت. عاش حمیداً و مات شهیداً.

از وی روایت آرند که گفت: «السَّلامَةُ فی الوَحْدَهِ.»
سلامت اندر تنهایی بود؛ از آن که دل کسی که تنها بود از اندیشهٔ غیر رسته بود و اندر جملهٔ احوال از خلق نومید گشته؛ تا از جملهٔ آفت ایشان سلامت یافته و روی از جملهٔ ایشان برتافته، اما اگر کسی پندارد که وحدت تنها زیستن بود، محال باشد؛ که تا شیطان را با دل کسی صحبت بود و نفس را اندر صدر وی سلطان و تا دنیا و عقبی را بر فکرت وی گذر بود و تا اندیشهٔ خلق بر سر وی می‌گذرد هنوز وحدت نباشد؛ ازیرا که عین چیز و اندیشهٔ چیز هر دو یکی باشد. پس آن که وحید بود، اگر صحبت کند صحبت مزاحم وحدت وی نباشد؛ و آن که مشغول بود عزلت سبب فراغت وی نباشد. پس انقطاع از انس جز به اُنس نباشد. آن را که با حق اُنس بود، مخالطت اِنس اُنس را مُضادت نکند آن را که مؤانست اِنس بود اُنس را بر دلش گذر نباشد و وی را از اُنس حق خبر نباشد؛ «لأنّ الوحْدَةَ صِفَةُ عبدٍ صافٍ سَمِعَ قَوْلَه، تعالی: ألیسَ اللّه بکافٍ عبدَه (۳۶/الزّمر).»
.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
1
<unknown>
شیخانه جذاب، عالی ولی قدیمی و چند کلیپ پشت سر هم
4
<unknown>
ادامه قبلی شیخانه جذاب،عالی ولی قدیمی و چند کلیپ پشت سر هم
به بازیگری مانَد این چرخِ مَست
که بازی برآردَ ، به هفتاد دست

زمانی به خنجر ، زمانی به تیـغ
زمانی به باد و ، زمانی به میـغ

زمانی به دستِ یکی ناسزا
زمانی خود از درد و سختی، رها

زمانی دهد تخت و گنج و کلاه
زمانی غم و رنج و خواریّ و چاه

#فردوسی

.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
به سر جام جم آن گه نظر تواني کرد
که خاک ميکده کحل بصر تواني کرد
مباش بي مي و مطرب که زير طاق سپهر
بدين ترانه غم از دل به در تواني کرد
گل مراد تو آن گه نقاب بگشايد
که خدمتش چو نسيم سحر تواني کرد
گدايي در ميخانه طرفه اکسيريست
گر اين عمل بکني خاک زر تواني کرد
به عزم مرحله عشق پيش نه قدمي
که سودها کني ار اين سفر تواني کرد
تو کز سراي طبيعت نمي روي بيرون
کجا به کوي طريقت گذر تواني کرد
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي
غبار ره بنشان تا نظر تواني کرد
بيا که چاره ذوق حضور و نظم امور
به فيض بخشي اهل نظر تواني کرد
ولي تو تا لب معشوق و جام مي خواهي
طمع مدار که کار دگر تواني کرد
دلا ز نور هدايت گر آگهي يابي
چو شمع خنده زنان ترک سر تواني کرد
گر اين نصيحت شاهانه بشنوي حافظ
به شاهراه حقيقت گذر تواني کرد

تعبیر
با هوشیاری و دقت به زودی به مقصود خود خواهید رسید. اما ممکن است نیاز به مشورت با افراد آگاه پیدا کرده و تمام تلاش و سرعت عمل خود را به کار بگیرید تا به آن دست پیدا کنید.

حوصله به خرج دهید. گمشده تان به زودی پیدا می شود، برای مسافرت زمان خوبی است. روزهای جوانی را غنیمت شمرده و از آن لذت ببرید.

.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یاهو

.چەمەن یەک بارە خامۆشە
خروشی بول بولان با بێ
دڵم بۆت مات و مەدهۆشە
خروشی بول بولان با بێ
نەماوە حاڵەت و ژینم
لە دەست چوو ڕۆحی شیرینم
ڕەفیقان بێن بکەن شینم
سەدای گریە و فوغان با بێ

سەید ڕەزا و سەید هاشم و کاک گۆڤار لە خزمەتی مەرقەدی پیرانی کربچنه
.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
🌙تکیه سنجاق🌙طریقة قادریة طالبانیة
《 هو 》 « #لمعات »                 لمعه نهم محبوب آینۀ محب است، در او بچشم خود جز خود را نبیند و محب آینۀ محبوب،‌ که در او اسماء و صفات و ظهور احکام آن بیند، و چون محب اسماء و صفات او را عین او یابد، لاجرم گوید: شعر شهدت نفسک فینا و هیواحدة کثیرة‌ذات اوصاف…
《 هو 》

#لمعات

           " لمعه دهم "

ظهور دایم صفت محبوب است
و خفا و کمون صفت محب،
چون صورت محبوب در آینۀ عین محب ظاهر شود،
آینه بحسب حقایق خود،
ظاهر را حکمی بخشد،
چنانکه ظهور ظاهر را اسمی.

ولدت امیاباها ان ذامن اعجبات
وابیشیخ کبیر فیحجور المرضعات

اینجا منی و مائی پیدا آید،
توئی و اویی آشکارا گردد،
مادام که محب را شهود جمال محبوب
در آینۀ صورت رو نماید؛
لذت و الم صورت بندد و اندوه و شادی ظاهر شود،
خوف و رجا،‌ قبض و بسط دامن گیرد،‌
اما چون لباس صورت برکشد
و در محیط احدیت غوطه خورد،
او را نه از عذاب خبر بود
و نه از نعیم،
نه امید دارد نه بیم،‌
نه خوف شناسد نه رجا،
چه تعلق خوف و رجا بماضی
و مستقبل بود،
او در بحری غرق است
که آنجا نه ماضی است نه مستقبل،‌
بلکه آنجا همه حال در حال است
و وقت در وقت.

شعر

کسی کاندر نمک زار اوفتد
گم گردد اندروی
من این دریای پرشور از نمک
کمتر نمی‌دانم

و نیز غایت خوف یا از حجاب بود
و یا از رفع حجاب،‌
اینجا از هر دو ایمن است،‌
زیرا که حجاب میان دو چیز فرض تواند کرد،
و اینجا جز یکی نتوان بود،
و از رفع حجاب هم باک ندارد،
چه از رفع حجاب کسی را باک بود که ترسد از تاب سبحات سوخته شود،
و من هوالنار کیف یحترق؟

بیت

نیست را کعبه و کنشت یکی است
سایه را دوزخ و بهشت یکی است

شعر

اذا طلع الصباح بنجم راح
تساویفیه سکران وصاح

نور نور را نسوزد،
بلکه نور در نور مندرج شود:
پس اهل احدیت را
نه خوف باشد نه رجا،
نه نعیم بود نه عذاب؛
بایزید را گفتند:
کیف اصبحت؟
گفت: لاصباح عندی ولامساء.

اینجا که منم
نه بامداد است و نه شام
نی بیم نی امید،
نه حال و نه مقام

حضرت #فخرالدین عراقی
.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
از وصایای امام علی،رضی الله عنه
به فرزندش امام حسن ،رضی الله عنه

💥اگر او را بلند بخوانی، صدایت را می شنود و اگر با او آهسته نجوا کنی، راز و نیازت را
می فهمد.

💥پس نیازهایت را از او بخواه، رازهایت را با او در میان بگذار، گلایه ها و شکوه هایت را نزد او ببر، برطرف شدن غم ها و غصه هایت را از او طلب کن و در کارهایت از او مدد بگیر، و هر چه می خواهی از خزائن رحمت او بخواه، چیزهایی که هیچکس جز او توان بخشیدنش را ندارد؛ از افزایش طول عمر تا سلامتی و تندرستی، تا وسعت و گشایش در روزی.

💥او کلیدهای گنجینه هایش را در دو دست تو نهاده وقتی که درخواست از خودش را به تو رخصت داده. پس هرگاه اراده کردی، درهای نعمتش را با دعا باز کن و نزول باران رحمتش را از او بخواه...

💥نهج البلاغه
نامه ۳۱

.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
سماع مستان -(dezkade.com)
حسام الدین سراج


#سماع مستان

سماعی بود، مطرب لطیف خوش‌آواز، صوفیان صافی‌دل، هیچ درنمی‌گرفت. شیخ گفت بنگرید به میان صوفیان ما اغیاری هست؟ نظر کردند گفتند که نیست. فرمود که کفش‌ها را بجویید. گفتند: آری کفش بیگانه‌ای هست. گفت: آن کفش بیگانه را از خانقاه بیرون نهید. بیرون نهادند، درحال سماع درگرفت.

#شمس_تبریزی
.🕌: @TakyaTalabaniSonjagh
2024/05/14 08:37:33
Back to Top
HTML Embed Code: